ذهن من بیمار است! و خودم میدانم...
مینشینم لب طاقچه عشق...
با تن پوشی از غم... سرد و آرام!
و همانگونه که از یاد خویش رخت بر بستم
تو را نیز از یاد خواهم برد، زیر باران نگاهت خواهم رفت ، خواهم مُرد...
چه عجیب است این چرخه نفرت انگیز